برای پسرم مهراد

برای تو مینویسم ...

مسافر کوچولو

مامان جون چند روز پیش به اتفاق خاله ارزو اینا و مامان جون و خاله محبوبه اینا رفتیم دهکده تفریحی چادگان به مدت دو روز. اولین باری بود که به همراه تو نازنینم سفر میرفتیم. البته دو روز سفر کوتاه مدت تلقی میشه ولی بالاخره نگران بودم که تو گرمازده نشی توی راه یا اونجا شبش سردت نشه و...  خداروشکر خیلی بهمون خوش گذشت و واقعا بعد از اون همه خستگی و درد و کسالت خیلی چسبید. کلی تو روحیمون تاثیر مثبت داشت.  اونجا هواش واقعا خنک بود طوری که به سردی میزد. تو حسابی کیف کرده بودی و از سرمای هوا لذت میبردی. تازه اونجا بود که فهمیدم چقددددددر گرمایی هستی مامانی. ما سویی شرت و ژاکت پوشیده بودیم ولی تو با یه لباس کوچولو که تنت بود حسابی کیف کرده بو...
30 خرداد 1395

سه ماهگی

تمام هستی من سه ماهه شدنت مبارک ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤💖💖💖💖💖💖💖💖🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶 ...
12 خرداد 1395

دل درد

مهراد عزیزم از وقتی به دنیا اومدی تا دو سه ماه شبا دل درد داشتی نفس مامان، بمیرم الهی شبا کلی گریه میکردی و بیقرار بودی و من و بابایی نوبتی بغلت میکردیمو توی خونه راه میرفتیم تا حالت بهتر بشه. کلی غصه می خوردیم که عزیز دلمون درد داره و نمیتونه راحت بخوابه.  ولی خداروشکر بعد از سه ماه بهتر شدی و دلدردات به مرور کمتر شد 😊😊😊😊😊😊 توی پست بعدی عکسای خوشگل سه ماهگیتو میذارم عشق مامانی 😙😙😙😙😙😙😙
11 خرداد 1395
1